نويسنده در مقاله حاضر تلاش ميكند ضمن استخراج نكاتي كه ناصرخسرو در آثار، و به ويژه اشعار، درباره قرآن بيان داشته، آنها را دستهبندي، تحليل و تبيين نمايد و با معرفي ديدگاه هاي مختلف ناصر درباره قرآن و تنزيل وتأويل آن ،شئون قرآني شعر و انديشه ناصر را به اجمال بيان نمايد.
در اين نوشته، ابتدا دلايل متعدد شخصي، عقيدتي و رواني توجه خاص ناصرخسرو به قرآن اشاره ميشود، و سپس مبحث مفصل و اصلي نوشته ميآيد كه درباره تنزيل و تأويل از ديدگاه ناصرخسرو است. در اين بخش، ضمن بيان اهميت فوق العاده تأويل از نظر اين متفكر اسماعيلي ، تمثيلاتي كه او براي تبيين برتري تأويل بر تنزيل آورده، تحليل شده و به فوايد تأويل نيز در بحث مجزايي پرداخته شده است. مبحث آخر، درخصوص قرآن و اهل تأويل است، يعني چه كساني شايستگي تأويل دارند. از نظر ناصر، فقط آل نبي و علي(ع)، و دانايان و ائمه اسماعيلي مجاز به تأويلاند و وظيفه ساير مردم آن است كه حقايق و معاني نهاني تنزيل را از طريق آنان بجويند و فراگيرند.
قرآن، تأويل، اهل تأويل، تنزيل، ناصرخسرو، اسماعيليه.
ناصر خسرو، در آثار خود، به شيوه هاي متعددي متذكر مقام قرآن كريم شده و تأثر خود را از آن نشان داده است. اثر پذيري از قرآن و استشهاد بدان، در دوره ها و سبكهاي مختلف ادب فارسي، رواج داشته است؛ در دوره هاي آغازين، كمتر و در دوره هاي ميانين، بيشتر. اما ، ناصر خسرو ـ شاعر و نويسنده بزرگ قرن پنجم هجري ـ از بين شاعران پيشين و معاصر خويش، توجه بيشتري به قرآن داشته است. او هم از معاني و مفاهيم قرآن متأثر شده و هم از الفاظ و تركيبات آن بهره برده است و البته، «استفاده او از قرآن تصنعي، به نظر نميرسد.» (محقق، 2).
ناصر در آثار منثور خود، بيشتر به تأويل آيات و بيان معاني باطني آنها در جهت تبيين، تثبيت و تأييد آرا و عقايد اسماعيليه ميپردازد، اما، در اشعار خويش، هم از مجازها و تصاوير خاص قرآني بهره ميگيرد (شفيعي كدكني، 557)، و هم بسامد استفاده از الفاظ و مضمون گيري از امثال، قصه ها و قهرمانان قرآني، در اشعار او بسيار است، « تسلط اين شاعر به مفردات قرآن تا اندازه اي است كه گاهي آنها را در ميان جملههاي خود ميآورد، مانند مسنون ... عرجون ... غسلين ... و گاهي نيز لغات مركب، مانند دارالسلام... اصحاب الرقيم... ؛ و در برخي موارد حتي خود تركيباتي از قرآن مجيد ساخته است، مانند… مكان العلي … و شمس الضحي» (حلبي، 102).
قرآن كريم، متن مرجع همه مسلمانان در همه دورهها بوده است. شمول و شقوق گسترده تعاليم الهي در قرآن، اعجاز آن، جاودانگي پيامهاي آن، و تمسك فرقههاي مذهبي به آيات آن، از اموري است كه موجب ميشود مسلمان و متكلّمي چون ناصر خسرو، بيش از مسلمانان معمولي، دغدغه فهم و درك معاني پيدا و پنهان آن را داشته باشد.
ناصرخسرو قرآن را حفظ داشته (قصايد 189/7، 58/5، 48/29، 82/50، 206/33) و در آثار مختلف خود، از مقام و منزلت قرآن و فضايل و فوايد آن سخن به ميان آورده[1] و درباره كميت و كيفيت اقبال و ادبار مردم زمانه به تفصيل بحث كرده است، اما چه دلايل يا عواملي را براي اين امر ميتوان برشمرد؟ يا چه انگيزه هايي سبب شده است كه ناصر، توجه مخصوصي به قرآن و معاني و بواطن آن داشته باشد؟ ميتوان گفت كه در اين راه هم انگيزه ها و دلايل شخصي و شخصيتي و روانشناسانه ميتوان ذكر كرد وهم دلايل و انگيزه هاي عقيدتي و كلامي و روش شناسانه؛ به تعبير ديگر، اين عوامل و دلايل را ميتوان به دو دسته بيروني و دروني تقسيم كرد:
اسماعيليان به قرآن و معاني تأويلي آن توجه خاص داشتهاند. در آثاري كه از آنان باقيمانده اين امر به خوبي ديده ميشود كه براي هر امر يا قولي، از جمله قرآن كريم، ظاهر و باطني معتقدند و اهميت بيشتري نيز به بواطن و تأويلات آن ميدهند. آنان دلايلي از قرآن و حديث ارائه ميكنند كه لازم و واجب است ما آيات قرآن و معارف و احكام ديني را تأويل كنيم و به ظاهر و باطن داشتن تمامي معارف ديني اعتقاد داشته باشيم.
ناصر خسرو كه معتقد و ملتزم به فرقه اسماعيليه است در آثار متعدد خود، به اهميت قرآن، رمزي ومُثَلي بودن آيات آن ولزوم تأويل آيات وفهم معاني آن تصريحات و اشارات بسياري دارد كه در بخشهاي بعدي اين گفتار بدان ها خواهيم پرداخت.
چنان كه ميدانيم، نام ديگر فرقه اسماعيليه، باطنيه است ودليل اصلي اين امر نيز آن است كه ايشان در مواجهه با اموري مثل خداوند، عالم، آدم، شريعت و… شديداً تأويلي ميانديشيدند وسعي ميكردند كه آن امور را با توجيهات و معيارهاي عقلي خويش، كه بيشتر با نظام عقلي ـ فلسفي يونان قديم سازگاري ميدادند، بفهمند و به ديگران عرضه كنند. فهم فلسفي و باطني از قرآن نيز در آثار اسماعيليه سفارش شده وهم بدان عمل شده است. آنان، عقلي بودن و باطن انديشي خود را با تعقّل و تدبر در آيات كتاب خداوند، به ديگران نشان ميدادند وبا «حَدَّثنا گفتن» و نقلي شدن، مخالفت علني ميكردند[2].
«تكيه بر مباني عقلي و فلسفي و تطبيق امور تكويني بر معارف ديني وتعميم آن بر شريعت و آيات الهي، در سراسر آثار اسماعيليان به چشم ميخورد . قاضي نعمان دليل چنين تعميمي را اين گونه بيان ميكند: هر امر محسوسي داراي ظاهر و باطني است كه ظاهر آن با حواس درك ميشود و به باطن آن علم تعلق ميگيرد. بدين خاطر هر ظاهر محسوسي شامل باطني است كه زوج و همراه آن است» (به نقل از آقانوري، 270).
بنابر عقيده شيعيان و طبق حديث معروف ثقلين، و سفارشهاي ديگر پيامبر، قرآن و عترت از يكديگر جدايي ندارند. اسماعيليه نيز كه از فِرَق مشهور شيعه در گذشته بودهاند، با توجه به آن حديث و احاديث ديگري كه درباره علي (ع) و آل نبي (ص) مستندشان بوده، كوشيده اند كه مصداق برخي آيات را اهل بيت بدانند و تنها آنان و سپس اعقاب آنان، يعني سادات فاطمي را اهل تأويل و فهم بواطن قرآن بدانند.
ميدانيم كه خداوند در قرآن كريم سفارشهاي بسياري به مخاطبان خود ميكند كه در آيات الهي تدبر و تأمل كنند و به چشم عبرت در امور بنگرند. آيات قرآن نيز به علت اجمال بعضي مطالب، ادبي بودن، و بيان تمثيلي وتشبيهي بعضي امور، و اشتمال بر آيات متشابه، راه را براي فهم و دريافتهاي متكثّر و متعدّد در جهت اهداف مختلف معرفتي وكلامي باز نگه ميدارد.
چنانكه از اشعار ناصر بر ميآيد و محققان نيز بدان اشارت داشتهاند[3]، ناصر خسرو، از معدود شاعران شعر زاهدانه ادب فارسي است. از خصايص و لوازم شعر زهد كه مخاطب را به دوري از دنيا و ظواهر آن و رويآوري به آخرت تنبيه و دعوت ميكند، استفاده وسيع از آيات و رواياتي است كه بر اين تزهد، تأكيد كنند. ناصر نيز به اين دليل كه خود را شاعر«شعر زهد» ميشمارد2، استفادههاي متنوع و متعددي از
مضامين قرآني در دعوت به زهد كرده است.
ناصر خسرو به دلايل حرفه اي نيز بايد توجه و عنايت زيادي به قرآن ميكرد. «شغل وحرفه روحاني او … ايجاب ميكرد كه بصيرت فراواني به قرآن داشته باشد، زيرا او از طرف خليفه فاطمي مصر مأمور تبليغ خاور زمين شده بود و عنوان حجت جزيره خراسان را داشت و مسلّماً چنين مرتبه و پايه به كسي اعطا ميشود كه كتاب الله را از برداشته و به رموز آن آشنا باشد تا در هنگام مباحثه و مناظره و القا خطابههاي ديني و مذهبي و اثبات مدعاي خود بتواند به آن استشهاد و تمسك جويد» (محقق، 3).
از دلايل شخصي رويكرد خاص شاعر به قرآن را ميتوان روحيه حق جو و حقيقت طلب او ذكر كرد؛ همان روحيهاي كه موجب تحول روحي او نيز شده بود. او در اين مسير، دستاويزي محكم تر از قرآن وتمسك بدان براي رسيدن به هدايت و حقيقت نميتوانست پيدا كند و احتمالاً، از اين رو بود كه وقتي متوجه التفات زياد اسماعيليه به قرآن و فهم معاني و بواطن آن ـ بيشتر از ساير فرق ـ شد، بدانان پيوست.
اهميت و شرافتي كه ناصر خسرو براي «سخن»[4] و به خصوص «سخن ديني»[5] در آثار خود قائل ميشود، پر بسامد و بسيار قابل توجه است. او «عقل» را سخن اول و «قرآن» را سخن آخر ميشمارد و آدمي نيز از نظر او، ميتواند سخن شريف خداوند باشد[6]، همچنان كه عيسي نيز كلمة الله و سخني از خداوند به خلق بود[7]. سخن خداوند در قرآن نيز عالي ترين و گرانقدرترين نمونه سخن است[8] كه ناصر خسرو به آن توجه ويژه اي نشان ميدهد.
چنانكه از آثار نظم و نثر ناصر بر ميآيد، علم و اطلاع او در علم تفسير، تأويل و علوم مقدماتي آن، بسيار چشمگير است. از اين رو، « اطلاع عميق وي از ادب عرب و تفسير و تأويل قرآن، او را بر اين ميداشت كه از الفاظ و معاني و مفاهيم قرآن، به طرق مختلف در بيان سخن خود استفاده كند» (محقق،2ـ3).
ناصر خسرو چنانكه رسم متكلمان و متفكران زمانه اش بود، ناچار بود كه مركز ثقل افكار و عقايد خود را در قرآن بجويد و از قرآن نشان دهد؛ در اين راه، اگر متكلمان ساير فرق اسلامي با تمسك به ظاهر برخي آيات متشابه، عقايد خود را مستدل و قرآني نشان ميدادند. ناصر خسرو به كمك انديشه تأويلي اسماعيليه همان كار را به صورتي بيپروا تر و باطنيتر، هم در آيات متشابه و هم در آيات محكم دنبال ميكرد.
يكي از دلايل شخصي اين توجه را ميتوان دليل روانشناختي ذكر كرد، ناصر كه دورهاي طولاني از عمرش را در تبعيد و انزوا ميگذراند، مؤانس و مجالسي بهتر از قرآن نميتوانست پيدا كند؛ و هم كلام شدن با حق تعالي علاوه بر افزودن علم و آگاهي او، بدو آرامش و اطمينان روحي ـ رواني نيز ميبخشيد. «ناصر خسرو قرآن را به منزله دژي استوار ميداند كه ملجأ و پناه معنوي اوست و در جهاد بيروني و دروني خود، از آن سلاح قاطع و مهلك بر ميگيرد. او كه از زندگي عالي و تجمل دنيوي و مال و منال و احترام و ثروت دست شسته و از امير و وزير و سلطان و حاكم گريزان گشته بود و در جهان مادي عصر خويش، جز تاريكي و ظلمت چيزي را مشاهده نميكرد و جهان معنوي يعني جهان علم و دانش زمان خود را بس ميان تهي مييافت، فقط قرآن بود كه در سر تا پاي وجود او اثر ميكرد و در تنگناي دره يمگان كه تاريكي از همه سوي او را فرا گرفته بود، خانه دل او را روشن ميساخت» (محقق، 2).
چنان كه از آثار منثور و ديوان اشعار ناصر خسرو بر ميآيد، ناصر براي ظاهر آيات قرآن ارزش مستقلي قائل نيست و بيشتر، به باطن و تأويل آيات نظر دارد. اين كه قرآن كريم ظاهر و باطني دارد و باطن آن نيز داراي بطن يا بواطن متعددي است، در احاديث آمده است[9]، در قرآن نيز سخن از آيات متشابه و تأويل آن به ميان آمده است و آيات بسياري نيز وجود دارد كه در آن ها داستانهاي واقع نماي تمثيلي، امثال، آيات مجمل، آيات عام و انواع متعدد تشبيه، استعاره، مجاز و كنايه نيز كم نيست، كه همه اين موارد به نوعي ميتواند، مقدمات باطنگرايي و زمينههاي پرداختن به معناهاي ضمني، رمزي، استعاري و استنباطي را فراهم كند. عارفان و دانشمندان مسلمان گذشته و فرقههاي مذهبي، به شيوههاي متعدد و به صورت محدود يا نامحدود، به تأويل و تفسير باطني قرآن پرداخته اند؛ از آن ميان، برخي فرقهها مثل معتزله، شيعه و صوفيان بيشتر از سايرين به تأويل و تفسير باطني قرآن پرداخته يا بدان مشهور شدهاند. البته، بحث از تأويل هم در بين مفسران و اهل علوم قرآن و حديث شهرت دارد، و هم در بين اهل كلام و فقه، و هم اهل عرفان و تصوف[10]. در اين ميان، اسماعيليه بيشتر از سايرين به باطن انديشي و تأويل مشهور شدهاند. چنان كه نام ديگر اين فرقه، باطنيه يا باطنيان است. آنان با اين كه كم و بيش اهل عمل به ظواهر احكام شريعت بودند اما براي آن ظواهر، بواطن و تأويلاتي قائل بودند كه فرقه هاي ديگر غالب آن تأويلات را افراطي و خارج از قواعد درست تأويل دانستهاند[11]. بنابراين، تأويل، در نزد اسماعيليه از مقام والايي بر خوردار است، و آنان، در آثار خود، به اثبات اين مقام پرداخته و تأويل را در كارها و مقررات شرعي، كاملا واجب و ضروري دانستهاند[12].
ناصر خسرو نيز، به صراحت، اهميت تأويل و جست و جوي معاني نهاني را در آثار خويش شرح ميدهد و فضل و شرافت آدمي را بر ديگر جانداران در دانستن «معني پوشيده از ظاهر چيزها» ميداند، و معتقد است كه: «به خداي آن گروه نزديكتر است از امت، كه معاني كتاب خداي و شريعت رسول صلي الله عليه و آله، بداند و آن را به دانش كار بندد» (ناصرخسرو، وجه دين، 32 و24ـ25) چنين شخصي از نظر او حكيم است.
آراء و عقايد ناصر خسرو واسماعيليه، در خصوص تأويل وتنزيل را ميتوان تحت عناويني دسته بندي و تبيين كرد:
ناصر خسرو، آيات الهي و احكام شرعي را به زبان رمز و مثل ميداند و در آثار خود، به بيان معاني باطني و ممثول احكام و آيات ميپردازد. در جامع الحكمين چنين آمده است: «اهل باطن و تأويل گفتند سخن خداي تعالي اندر قرآن بر سبيل مثل است، چنان كه ميگويد: قوله، و لقد ضربنا للناس في هذا القرآن من كل مثل، ... بر ما واجب است كه امثال را كه اندر قرآن است از خويشتن دور نيندازيم، بل مر آن را تنبيه و تحذير خويش دانيم از خداي تعالي ...» (ناصر خسرو، جامع الحكمتين، 37).
در انتهاي همين كتاب باز ميگويد كه: «جواهر علم دين حق، به رشتههاي امثال بسته است واندر دُرجهاي رموز نهفته است، لايمسه الاّ المطهرون» (همانجا، 316).
ناصر خسرو و اسماعيليه، كليه احكام و اعمال شريعت را رمز و مثل و اشارت ميدانند (همان، 316) معتقدند كه اگر اختلافي نيز هست، فقط در لفظ و رمز و عمل ظاهري اهل شرايع است نه معني و تأويلشان. «... و لفظ هاي قرآن مختلف آمد و عملهاي شريعتهاي پيغمبران همه مختلف آمد، از بهر آنكه هر دو مانند كالبد مردم بودند و كالبدها مختلف بود و معاني كتابهاي خداي و تأويل شرايع رسولان همه يكي آمد و آن حال خود يكي است، از بهر آن كه مانند روح مردم بود و روح را حال گردنده نيست» (ناصر خسرو، وجه دين، 180 و 35).
از نظر ناصر خسرو، كتاب و شريعت قابليت پذيرش معاني مختلف را دارند، اما، اين امثال و رموز تأويل پذير، نه از طريق ناطق (: پيامبر)، بلكه از طريق اساس (: وصي نبي) رمز گشايي ميشود و به جويندگانش ميرسد. (همانجا، 222)
در ديوان قصايد نيز، موضوع مثلي بودن قرآن وشريعت، به تكرار طرح شده است. او مثل يا امثال قرآني را جزو ظاهر و تنزيل كتاب ميداند كه محتاج تأويل و بازنمايي است و حقيقت امثال را رسيدن به معاني كنايي، يعني ممثول آيات ذكر ميكند و معتقد است كه سراسر قرآن (تنزيل) پر شده است از امثال، و براي نمونه، مضمون سوره فيل را تمثيلي ميداند كه خود محتاج شرح و تفصيل است و آناني را كه از معنا و ممثول اين سوره آگاهي ندارند، به اصحاب فيل مانند ميكند. (قصيده 55/10ـ12) مورد ديگر از امثال قرآني كه در ديوان ذكر شده، قصه قوم عاد است. (قصيده 189/45 ـ 46)
ناصر مثَل را قالبي ميداند كه براي بنياد و ساختمان ظاهري دين و دنيا وجود دارد، و علم تأويل، كيفيت و چگونگي اين ساختمان را به خوانندگان و بينندگان معرفي ميكند. (قصيده 129/37). در جايي ديگر، امثال قرآن، به گنجهاي الهي تعبير شده كه مانند هر گنجي، احتياج به رمز گشايي دارد، اما راه و راز رسيدن به كنوز حق و گشودن آن خزاين، اعتماد بر اقوال و منقولات نيست، بلكه اعتماد بر آل رسول است كه آدميان را بر اسرار و جواهر نهفته امثال آگاه ميكند. مَثَل، قفلي است كه اگر خوانندگان و جويندگان به دنبال كليدش نباشند، گرفتار بيماري جهلاند؛ به اين ترتيب، مثلهاي قرآن به علّت تو در تو بودن، احتياج به شرح و گزارش دارند و تا شرح نگردند مشكل امثال بر آدمي آسان نميشود، و احوال ناشي از آن رفع نميگردد. ممكن است معترض بگويد كه براي گشودن مشكلات قرآن، كتابهايي مثل كتابهاي مشكل القرآن قتيبي وجود دارد، او در جواب ميگويد كه صاحب آن كتاب نيز نميتواند مشكلات قرآني را بگشايد، چون بند خدانهاده را با انديشه بشري نميتوان گشاد. (قصيده 119/27 ـ 32 و 120/32). امثال قرآن در قياس با معاني آن، مثل شبي تيره و ظلماني است، و معاني، همان ستارگان روشن اين شباند، و كسي كه به ظاهر ظلماني امثال بسنده كند، گرفتار خواري و نكالي ميگردد. (قصيده 21/33 ـ 34).
ناصر خسرو پايداري ظاهر را به باطن ميداند و همچنين باطن و تأويل را نيز نيازمند ظاهر ميداند و هيچ كدام را به تنهايي كافي نميداند. در گفتار دهم كتاب وجه دين كه در اثبات ظاهر و باطن شريعت و كتاب است (ناصر خسرو، وجه دين 60ـ67)، ميكوشد كه عالم باطني و چيزهاي پنهاني را به كمك آيات و روايات ثابت كند، و در ضمن آن، با تمثيلهايي بيان كند كه پايندگي هر ظاهري به باطن اوست، مثلا پايندگي عالم به آدمياني است كه در آن اند و قيمتي بودن زر به معناي نهفته در آن است نه به ظاهر زرد و گدازنده اش، و جسد آدمي كه كثيف است، آشكار، و روح لطيفش پنهان است، و جهان فاني و مصنوع و اشخاص بد پيدايند، و جهان باقي و صانع آن، و افراد نيكوكار، پنهانند، پس همچنان كتاب خداي و شريعت رسول صليالله عليه و آله، پيداست و معني و تأويل ايشان پنهان است از نادانان؛ پيداست مر دانايان را» (همان، 66) او سپس، «كتاب» و «شريعت» را دو جسدي ميداند كه «معني» و «تأويل» روح آن دو است، و ميگويد همان طور كه جسد بي روح خوار است، كتاب و شريعت هم بدون تأويل و معنا بيمقدارند ( همان، 66) ناصر با اين مقدمات به زعم خود ثابت ميكند كه باطن چيزها از ظاهرشان شريفتر و ظاهرشان به باطنشان پايدار است، پس سخن خداوند و شريعت رسول هم به واسطه باطنشان است كه شرافت بيشتري دارد، و كسي كه از باطن آن دو بيخبر باشد، از دين الهي بيخبر ميشود (همان، 66-67). در انتهاي همين كتاب نيز تكرار ميكند كه تنزيل و مثال را بايد به وسيله تأويل و ممثول (:نمودار شده) پذيرفت و از محسوس بر معقول دليل گرفت. (همان، 300)
ناصر در كتاب گشايش و رهايش خويش، عمل به شريعت را مقدمه و پيش شرط رسيدن به علم تأويل ميداند و آن را با تمثيلاتي، تبيين ميكند: «شريعت پيغمبران بر مثال اين جهان است كه هر كه بدين جهان در نيايد، بدان جهان نرسد، همچنين هر كه شريعت را كار نبندد، به علم تأويل نرسد» (ناصر خسرو، گشايش و رهايش، 110). تمثيل ديگر او از اين قرار است كه «تنزيل» را به نردباني مانند ميكند كه از آسمان به سوي زمين فرو هشتهاند و نفسهاي مردم مومن، بدان وسيله از پايه هاي آن بالا ميرود تا به آسمان برسد، و عمل به تنزيل و شريعت همان بالا رفتن از پايه هاي نردبان است، «تا روزي كه به سر نردبان برسد كه آن علم تأويل است». ( همان، 110-111)
اسماعيليه با اين كه اهل تأويل و باطنند، و باطن را به ظاهر، رتبتاً مقدم ميدانند، اما بر خلاف اباحيه، به ظاهر بي توجه نيستند و عمل بدان را حداقل تا زمان ظهور قائم، ضروري ميدانند(ر.ك: شاكر، 222به بعد)؛ ناصر خسرو نيز به تكرار و تاكيد، عمل به ظاهر را لازم و واجب، اما ناكافي ميداند و اضافه ميكند كه دانستن اسرار شريعت، كه با استخبار از اهل تأويل صورت ميگيرد، واجب است و گرنه آدمي به رستگاري نميرسد (ناصر خسرو، وجه دين، 25، 178 و 180) و كسي كه يكي از اين دو (ظاهر و باطن) را باطل كند و قبول نداشته باشد دجال امت و ملعون است، او در ضمن تأويل خبري از پيامبر درباره دجال، چنين مينويسد:
«دجال ظاهريان آن است كه باطن را باطل كند و دجال باطنيان آن است كه ظاهر را باطل كند و اين هر دو دجال را دين نيست و متابعان ايشان از شريعت دورند و هر دو دجال با گروهان خويش اندر آتش اند ... ».(همان، 180ـ181)
در ديوان ناصر ابيات زيادي درباره ظاهر و باطن قرآن، به صورت تمثيلي يا غير تمثيلي، مورد بحث قرار گرفته است؛ در ابيات متعددي ميبينيم كه ظاهر الفاظ قرآن يعني « تنزيل » آن، مثلاً به دريايي تشبيه شده كه ظاهر آن دريا، آب شور كم قدر و كم مصرف است، اما باطن آن، پر است از جواهر و لآلي گرانقدر(قصيده 2/37ـ 39). يا آنكه ظاهر و الفاظ قرآن را مشكي ميداند كه اگر بو، يعني معني و تأويلي نهفته و خوش، نداشته باشد، ديگر نام مشك هم نميتوان بر آن نهاد.(قصيده 16/47)
ناصر براي نشان دادن رابطه تقابلي تنزيل و تأويل، تمثيلات و تعبيرات ديگري نيز دارد[13]، از جمله اين تمثيل مشهور او كه، تنزيل را در پيدايي به تن، و تأويل را در پوشيدگي به جهان نهاني، مانند ميكند[14].
ناصر در اشعار خود بارها خواننده را دعوت ميكند كه در مواجهه با قرآن، دنبال تأويل و معاني نهاني آن برآيد، و تأويل تنزيل را از داننده تأويل بپرسد و بجويد، چون معتقد است كه حقايق تنزيل، جز با تأويل آن آشكار نميشود و تنزيلي كه تأويل نگردد، مثل آبي زير كاه است كه فايده و حقيقت آن از ديدگان نهان ميماند. (قصيده 55/13)
او طلب كردن تأويل را جزو پندهايي ميشمارد كه يوشع نبي به پيامبران داده بود و تأويل حقيقي را مثل شمع عيسي و شمعون (وصي عيسي) ميداند كه شب ظلماني مسيحيان را روشن ميكند (قصيده 120/ 42-44).
او معتقد است، كه فضيلت و دشواري در خواندن باطني و رسيدن به مغز و تأويل قرآن است، و گرنه خط و قرائت ظاهري قرآن كه بر همگان نازل شده، از دست دبير دور، و بر گوش شنوندگان دشوار و ثقيل نيست. همچنين، در ترجيح تأويل بر تنزيل ميگويد كه نبايد كاه و دانه را با هم خورد، و همان طور كه خوردن گردو با پوست سودمند نيست، عدم توجه به باطن امور نيز مضر است. (قصيده 115/20؛ 102/46؛ 232/46 به بعد)
ناصر معتقد است كه علم تأويل، در لابلاي تنزيل نهان شده است(قصيده 132/20) و هر كس بدون تأويل به سراغ تنزيل برود، او در امور ديني اعور و غير بصيراست (قصيده 16/46).
از ديدگاه ناصر خسرو، فوايد و نتايج تأويل متعدد است، او با ذكر اين فوايد در لابلاي آثار خود، مخاطبان خويش را به تأويلگري دعوت، و كار خود و ديگر اسماعيليه را توجيه و تأييد ميكند.
فوايد مذكور را ميتوان در شش دسته تقسيم و عنوان گذاري كرد:
ناصر در كتاب جامع الحكمتين( 79-80)، ضمن ترجمه و توضيح آيه «ذلك هديالله يهدي به من يشاء ( 39/23 ) ... » ميآورد: «آن است راه راست خداي، يعني تأويل است راه راست و بدو راه نمايد هر كه را خواهد».
در كتاب وجه دين، به صراحت، رستگاري نفس را در باطن كتاب و شريعت ميداند (وجه دين، 67)، و ميگويد كه: «هر كه ظاهر را كار بندد و باطن را بجويد و به بيان معرفت، خداي را شناسد رستگار شود»(همان، 67). او همچنين گشاده شدن در بهشت را در تأويل كتاب و شريعت ميداند كه البته به وسيله وصي پيامبر و امام زمانه صورت ميگيرد (همان، 35).
فايده ديگر تأويل، شبهتزدايي آن است، در جامع الحكمتين (63) آمده: «عقل را هدايتي است سوي طلب تأويل تا شبهت ها بدان از او زايل شود»؛ يكي از شبهات محتمل، شبه تناقض ظاهري بعضي اقوال خداوند در قرآن است كه با تأويل آن آيات و اقوال، ميتوان اختلاف و اشتباه و تناقض ظاهري را از آيات قرآن دور كرد.(همان، 62)
همچنين فهم متشابهات و امثال و رموز قرآن نيز، بر مردم عادي دشوار است كه بايد آن را از خداوند تأويل استخبار كنند، «تا از ظلمات مثلها به نور تأويل بيرون آيند» (همان، 80 و 115 و نيز ر.ك: وجه دين 37).
ناصر عمل كردن به ظاهر شريعت را لازم، اما ناكافي ميداند، و معتقد است كه بايد به دنبال اسرار شريعت كه مخفي است بود و به ظواهر اعمال بسنده نكرد، البته دانستن معاني و بواطن امور شرعي و مثلهاي قرآني، موجب بصيرت بيشتر و در نتيجه انجام بيشتر اوامر الهي ميگردد[15].
ناصر معتقد است كه تأويل ـ با شرطي كه براي آن ذكر ميكند ـ آدمي را از بند عظيم جهل رهايي ميدهد (قصيده 86/40 و 120/43)، و راه رسيدن به علم حقيقي نيز راه تأويل و دانستن آن علم است (قصيده 86/41)، و البته حقيقت را نميتوان جست و يافت مگر از راه تأويلي كه تفصيل آن را خود ناصر، با تمثيلهاي مختلفي در آثار خويش گفته است (وجه دين 219 به بعد).
تأويل، فايده رواني نيز دارد كه همان تسكين آفريني و آرامش بخشي آن باشد. يعني وقتي تأويل مثلها و متشابهات براي مردم آشكار شود، دلشان قرار ميگيرد (جامع الحكمتين، 79)، و گروهي كه از تقليد و ظاهرگرايي سير شده و به جوش آمدهاند، با شنيدن معاني نهاني، تسكين رواني مييابند (قصيده 133/49).
ناصر خسرو معتقد است كه تأويل به جان آدمي قدرت پرواز ميبخشد و تأويل، به مثل، براي آدمي، همچون پر براي پرنده است (قصيده 43/58) و آدمي با دانستن تأويل ميتواند از اسرار عالم سر در آورد و خود را از چراگاه جهان بيرون كشد و رهايي بيابد (قصيده 129/36).
ناصر خسرو در ديوان خود به آيات زيادي اشاره كرده، اما نگارنده به اين نتيجه رسيده كه او كمتر آيه اي را تأويل كرده است، و ميتوان گفت كه استفادههاي لفظي و اشاره به معاني ظاهري آيات و اشارات قرآني ديگر، مثل امثال قرآني و قصه هاي اقوام گذشته و احوال و پيامبران پيشين، يعني استفاده از تنزيل و تفسير قرآن، بيشتر مورد توجه ناصر در اشعارش بوده است، و اين امر بي غرابتي نيست. يكي از دلايلي كه براي آن ميتوان بر شمرد، دليل تاريخي ـ سبك شناختي است، به اين معني كه، استفادههاي هنري و وسيع از قرآن تا زمان شاعر ما، هنوز به شعر فارسي راه نيافته بود ـ كاري كه بعدها در سبك عراقي و در اشعار مولانا، به وفور، به صورت تفسير يا تأويل ديده ميشودـ و همين مقدار استشهاد ناصر از آيات و استفاده او از مفردات و تركيبات قرآني، امر تازه اي است كه در شعر پيشينيان و معاصرين او راه نيافته بود[16]. البته در آثار منثور ناصر، تأويل آيات و مفاهيم قرآني به فراواني ديده ميشود. غير از كتاب سفرنامه كه خود بحثي جدا دارد، و در صحت انتساب آن به ناصر ترديدهاي بسياري وجود دارد، در ساير آثار، كم و بيش، به اثبات تأويل پرداخته و مفاهيم و آيين هاي ديني را، مطابق عقايد اسماعيليه، تأويل كرده است. كتاب وجه دين، پر از تأويلاتي است كه درباره اصول و فروع و برخي مفاهيم و رسوم مذهبي صورت گرفته، و حتي گفتار نهم آن كتاب (51-60) «اندر اثبات قرآن و تأويل NHHHhjgfhآن» است كه در اينجا، متعرض مباحث كتاب و موارد تأويل آن نميشويم.
گفتيم ا ز مجموعه اشعار باقي مانده ناصر بر ميآيد كه تأويل آيات قرآن به ندرت در آن يافت ميشود، اين موارد انگشت شمار نيز بيشتر بيان مصاديق آيات است تا تأويل صريح آيات، مثلا او در بيتي، حضرت رسول (ص) را «حبل خدايي» ميشمارد و در ابيات ديگر، آل رسول و علي (ع) را «حبل» خداوند ميداند (قصيده 135/27، و 34/49 و 42/45) كه هر كدام از آن بزرگان ميتوانند، يكي ا ز مصاديق آيه « و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا (3/ 109) » باشند؛ يا آنكه، «عروة الوثقي» را كه در آيه «فقد استمسك بالعروة الوثقي لانفصام لها… (2/ 256)» آمده «به حقيقت، عهد فرزندان پيامبر» ميشمارد (قصيده 147/45) كه اين بيان نيز بيان مصداق است تا تأويل.
دو مورد نيز در ابيات ناصر وجود دارد كه او مصداق دو آيه را مستنصر و فاطميون مصر دانسته است، يكي تعبير «سبع مثاني» كه «مستنصر» را يكي از سبع مثاني ميشمارد (قصيده 138/40)؛ و ديگر آيه بيعت است كه، او ضمن مقدمه چيني در يكي از قصايد خود، آيه بيعت را به فاطميون مصر بر ميگرداند ( قصيده 242).
اسماعيليه تفسير و بيان ظاهر و تنزيل قرآن را وظيفه پيامبر(ص) يعني ناطق، و تأويل و ارشاد به باطن آن را وظيفه امام و وصي و جانشين او ميدانند. در واقع «فهم اسرار شريعت ممكن نيست، مگر از طريق ائمه و انصار ائمه و دعات او. اساساً محور بنيادين عقايد و فلسفه آنـان اخذ و تعليم از امامان است و به همين سبب به آنان تعليميه ميگفتند» (آقانوري، 279).
كرماني در كتاب المصابيح، يكي از متفكران مشهور اسماعيلي، يكي از دلايل ضرورت وجود امام را نيازمندي قرآن و احاديث به تأويل ميداند و ميگويد:
« از آنجايي كه آنچه پيامبر(ص) براي ما به ارمغان آورده به زبان عربي است و اين زبان تحمل معاني متعدد را دارد و امثال و رموز مختلفي را بر ميتابد، هر آيه و خبري را ميتوان با توجه به عقايد مختلف و چه بسا متضاد توجيه كرد؛ حكمت، اقتضا ميكند كه بين امت فردي باشد كه معنا و مقصود واقعي را بيان كند و فصل الخطاب آن باشد» (به نقل از آقانوري، 282).
گفتيم كه ناصر خسرو نيز معتقد است آيات و احاديث و احكام را بايد تأويل كرد و معنا يا معاني پنهاني و باطني آنها را از راه هايي جستجو، استخراج و يا استخبار كرد. اما چه كساني ميتوانند تأويل كنند؟ چنان كه از آثار ناصر بر ميآيد، اهل تأويل فقط علي (ع)، آل نبي (ع) و بزرگان و دانايان اسماعيليهاند و بقيه مردم، فقط بايد به دنبال اينان باشند و تأويلات و بواطن احكام و آيات و امور را از ايشان بپرسند. او تأويلات ساير فرقه ها و مكاتب را قبول ندارد و حتي بعضي از تأويلات آنان را نقد و طرد ميكند (ناصر خسرو، جامع الحكمتين، 14ـ15).
ناصر، پيامبر اكرم را كه آورنده وحي و شريعت است، مثل ديگر اسماعيليه، فقط مفسر و گزارشگر قرآن ميداند نه تأويل كننده آن.
در كتاب وجه دين، صريحاً، منزلت رسول را تأليف كتاب و شريعت بدون تأويل آن ذكر ميكند[17]؛ و در اشعار نيز، كار بيشريك و انباز آن حضرت را گزارش كردن قرآن به خلق بر ميشمارد (قصيده 147/34). يعني در نظر ناصر، پيامبر با آن كه غواص و معني دان قرآن است، اما منزلت و مأموريتش فقط آن است كه به خلق برساند كه قرآن كريم، دفينه و گنجينه درياي دين است؛ بنابر اين، مردم علاوه بر ظاهر بايد به دنبال غواص و داناي اميني باشند كه از درياي الفاظ قرآن، كه به مانند شوراب است، لآلي و جواهرگران قيمت معنا را استخراج كنند، امين آن گنج دريايي نيز جز علي (ع) و آل نبي (ع)، كسي نيست (قصيده 58/2 به بعد و 2/ 38ـ40).
آل نبي (ع) و علي (ع) معتمداني اند كه بر علم امثال، و امثال قرآني، و گشودن معاني و ممثولات قرآن آگاهي دارند، و بر مشكلات و متشابهاتي كه در قرآن آمده فايق ميآيند و براي مردم معاني و بواطن آن را شرح ميدهند. (قصيده 119/28 و 232/50).
ناصر تلألو و تازگي تأويل را به ماهي نو مانند ميكند كه روز به روز در حال افزايش و ترقي است و حتي، به مثل، اگر براي دين جامهاي فرض كنيم، تنزيل را پود آن و تأويلاتي را كه آل پيامبر به دست ميدهند، تار (پنهاني) آن جامهگران بها به حساب ميآورد، يعني، بدون تأويلات آن بزرگان، جامة دين بافته نميشود . (قصيده 120/32 و 127/39).
ناصر خسرو در جامع الحكمتين، شأن و منزلت علي (ع) را تأويل كتاب و شريعت ميشمارد[18] و معتقد است كه وصي رسول خدا ، ظاهر قرآن را كه به صورت رمز و مثال خشك گفته شده با نم معني، تر و پيراسته ميكند تا مورد پذيرش خردمندان قرار گيرد و آنان در شبهه نيفتند (جامع الحكمتين، 201).
او همچنين با استفاده از حديث پيامبر كه خود و علي (ع) را پدر و مادر خلق ميشمرد، معتقد است كه علي(ع) مثل مادري مهربان، طعام سخت تنزيل را در وجود خويش به شيري نرم و گوارا بدل ميكند تا براي آدمياني كه قدرت دركشان كم است و هاضمه ضعيفي دارند، قابل فهم و پذيرش باشد. (همان، 209ـ210).
ناصر در اشعار ديوان نيز، ضمن مقام بسيار والايي كه براي آن حضرت قايل است و خود را شيعه حيدر ميداند (قصيده 33/39)، اوصاف و احوال بسياري را نيز در خصوص شأن تأويلي آن حضرت بر ميشمارد و آن جناب را «خازن علم قرآن» (قصيده 5/ 20) و «روان قرآن»(قصيده 5/23)، «امين سر يزدان» (029/29)، «خازن علم قرآن» (قصيده 25/36)، و«پشت احكام قرآن»(قصيده 102/29) ميداند، و همچنين قرآن را خوان مشهور معني فرض ميكند كه ميزبان آن علي (ع) است (قصيده 5/24ـ25) و تيغ آن جناب نيز ياري دهنده قرآن است (قصيده 58/20).
آورده بوديم كه از نظر ناصر، آيات قرآن، سراسر به زبان رمز و مثل گفته شده است، اما هر رمزي نيز محتاج كليد و رمز گشاست، و رمز گشاي قرآن آل نبي و علي (ع)اند (قصيده 16/44ـ45) ناصر، تنزيل، يعني ظاهر الفاظ و عبارات قرآن را در پيدايي و پنهاني، به دختري پوشيده مانند ميكند كه ظاهرش پيدا و زيور و زيبايي آن پنهان است، و معنا يابي و تأويل گري علي (ع) را زيور نهاني دختر محجوبه تنزيل به شمار ميآورد (قصيده 16/48). همچنين تنزيل كتاب، مشكلات و متشابهاتي دارد كه اگر آن جناب، آن مشكلات را با تأويل خويش باز نگشايد، دشمنان و كساني كه دنبال تأويل علي (ع) نيستند، بدان جهت به هلاكت ميرسند. و اگر آن حضرت، قلعه معاني و مشكلات قرآن را به روي اهل آن باز نكند، قرآن مانند قلعه خيبر غير قابل نفوذ و دست نيافتني ميماند(قصيده 16/49-50). بنابراين ره جويي و نجات، به كمك قرآن، يعني تنزيل و تأويل آن، ممكن است كه البته تأويل را بايد از آل رسول و داماد او كه امين سر الهي و راز گشايند، جستجو كرد (قصيده 29/29-30).
ناصر خسرو ميگويد، حضرت محمد، گنج و دفينه خود، يعني قرآن را، به قرين خود يعني علي (ع) سپرد، قريني كه شمشيرش ياريگر و يكي از دو بنياد دين اسلام است (قصيده 58/12 و18 و20). نسبت پيامبر و علي (ع)، چنان كه در حديث آمده، نسبت موسي و هارون بود و پيامبر علم حق و علم حقيقي و قرآن را به وصي خود سپرد، و البته، سامريان امت، دستي بر مطالب و معارف آن ندارند (قصيده 64/21ـ22) و آن جناب كه معدن علم بود، با تيغ و تأويل خود سرنوشت و حاكم عادلي بر سر امت بود (قصيده 129/24 و 26)، و فقط آن حضرت بود كه در فهم معارف قرآن توانا و بصير و معني دان بود و بقيه مردم فقط آواز و قرائت آن را ميشنيدند و ميشنوند. (قصيده 102/ 47 و 49).
ناصر خسرو بعد از علي (ع) و آل نبي براي ائمه و علماي اسماعيلي نيز تأويلگري قرآن و آيين هاي ديني را مجاز ميشمارد، و معتقد است كه مردم بايد براي فهم معاني قرآن و احكام شرعي به سراغ آنان نيز بروند.
ناصر، اين امر را در آثار منثور خود به تفصيل باز گفته است كه بايد به دنبال تأويل اساس و حجت و ... بود، و در ديوان نيز، با اشاراتي كمتر بيان شده كه بقا و جاودانگي در علم الهي و قرآن است، و قرآن، دانش سرايي است كه كليد و در و درباني دارد، و البته در آن سرا، از چوب نيست، بلكه شخص دانايي است كه بهترين بنده خداست و بايد، در قيامت، به او و جد او بازگشت كرد (قصيده 52/46-49) و منظور او از اين شخص همان امام فاطمي عصر، يعني مستنصر است. در جايي ديگر، وقتي از گنج و دفين پيامبر، يعني قرآن، سخن ميگويد، اشاراتي به امين آن حضرت در روزگار خود، از ديدگاه خود، ميكند كه منظور او باز همان مستنصر، يعني امام فاطمي عصر ناصر است (قصيده 58/9).
در قصيده اي ديگر باز از فردي سخن رفته كه فرداي قيامت بايد به جد او اميد داشت، يعني مستنصر، و آن شخصي بي همتا و تأويل دان است و راز تأويلات را بايد از خزانه او جستجو كرد.
ناصر در جايي از ديوان، خود را نيز كه از حجج اسماعيلي است، شارح و معنا دان قرآن معرفي ميكند و خطاب به مخاطب و منتقد و معترض حاضر يا غايب خود ميگويد كه:
پيش آر قرآن و بپرس از من از مشكل و شرحش و معاني
بـنكوه مرا اگر نـدانـــم به زانكه تو بي خرد بر آني
( قصيده 163/ 48- 49 )
او در جايي ديگر، خود را گشايشگر مشكلات ديني ميداند:
چون گشايشهاي ديني تو زلفظش بشنوي سخرهزان پس برگشايشهاي افلاطون كني
( قصيده 12/ 38 )
در اوايل كتاب جامع الحكمتين (17) نيز وقتي كه از آمدن خود در منطقه تبعيد و فضايل خود سخن ميگويد از تأويل داني خود سخن گفته است:
«بدين زمين آمدم و با آنكه مر كتب علماي فلسفه را درس كرده بودم، علم دين حق را كه آن تأويل و باطن كتاب شريعت است، به حفظ داشتم اندر سال چهارصد و شصت و دوم ... » ناصر در جاهايي مختلفي از ديوان و آثار خود از تأويل دانايان و راسخان در علم، يا به تعبير خود او، پنجه فرو بردگان در علم، سخن گفته است، اما چنان كه از آثارش بر ميآيد، منظور او از اين افراد نيز كسي غير از آل نبي و بزرگان اسماعيلي نيست. (قصيده 2/40).
* ـ تاريخ وصول: 25/8/81 ، تاريخ تصويب نهايي: 7/2/82 .
[1].رجوع كنيد به كتابهاي اسماعيليان و كتابهايي كه درباره افكار و عقايد آنان نگاشته شده است؛ مانند اساس التاويل و تاويل دعائم الاسلام، هر دو از نعمان ابن محمد مغربي؛ كتاب تاج العقايد و مخزن الفوائد از علي ابن محمد الوليد؛ كشف المحجوب از ابو يعقوب سجستاني و كتاب تاريخ و عقائد اسماعيليه از فرهاد دفتري و... العقايدالباطنيه و حكم الاسلام فيها از صابر طعيمه، اسماعيليه (مجموعه مقالات) و ...
[2]. ناصر خسرو، بارها اخباري گري و بسنده كردن به اقوال و روايات را نقد كرده و مخاطبان خود را از آن بر حذر داشته است، از جمله: بـر « حدثـنا » مبـاش فتنـه برسخته ست آن سخن به شاهين ( ديوان ناصر خسرو، قصيده 24/35 ) امثال قرآن گنج خداي است چه گويي از حدثنا قال، گشاده شود امثال؟! ( قصيده 119/27 ) همچنين ر. ك: قصيده 69 /31. [3]. ر. ك: شعر صوفيانه فارسي، بخش زهديات، ص 48 به بعد همان كتاب. 2. از جمله در اين ابيات: جز گفتن شعر زهد و طاعت صد شكر تو را كه نيست كارم ( قصيده 79/3 ) و اندر رضاي او گه و بي گه به شعر زهد مر خلق را به رشته كنم علم و حكمتش ( قصيده 82/ 56 ) و نيز، ر. ك: قصايد 22/82، 36/42، 41/44و 219/43.
[4]. ناصر خسرو در ابيات و قصايد متعددي از سخن و شرافت آن سخن گفته است، از جمله قصيده 225 ديوان، با اين مطلع: سخن شريفتر و بهتر است سوي حكيم ز هر چه هست در اين روزگار بيمعني
[5]. ر. ك: قصيده120/30 و قصيده 123/33.
[6]. ر. ك: قصيده 111/12-13.
[7]. ر. ك: قصيده 225/28-30.
[8]. ر. ك: قصيده 2/36.
[9]. از جمله حديث مشهور: ان للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطناً الي سبعه ابطن. احاديث مثنوي، ص83، به نقل از تفسير صافي؛ و نيز براي اطلاع از احاديث مشابه ر. ك: همان، ص 83-84.
[10]. براي اطلاع از شيوه هاي مختلف تاويل در حوزه هاي روايي، باطني و اصولي، مراجعه كنيد به كتاب روشهاي تاويل قرآن از دكتر محمد كاظم شاكر.
[11]. براي اطلاع از نوع انتقادات مخالفين از اسماعيليه، بنگريد به كتاب فضائح الباطنيه از امام محمد غزالي، به ويژه باب پنجم آن كتاب كه نويسنده در پي نشان دادن فساد تاويلات باطنيان در امور ظاهر روشن و رد استدلالات عددي و حروفي آنان است ؛و نيز : العقايد الباطنيه و حكم الاسلام فيها.
[12]. كتاب تاج العقائد و معدن الفوائد، بخش في اثبات التاويل ص 113: و يعتقد: ان التاويل واجب في الاعمالِ الشرعيهِ و اوضاعها و هو معني يقف عليه العقلاء دون العامه.
[13]. براي نمونه بيشتر، ر. ك: قصيده 16/48 و 127/39 و 132/17، 20 و 189/37
[14]. قصيده 43/35: پيدا چون تن تو است تنزيل تاويل در او چو جان مستَر.
[15].ر. ك: وجه دين، ص37 و همان ص26: ... و بيداري باد خوانندگان اين كتاب را تا گمان برند كه چون معني شريعت دانستند كار كردن از ايشان بيفتاد، بلكه كار آن وقت بيشتر كنند كه معني آن بدانند.
[16]. براي اطلاع از كميت و كيفيت اثر گذاري از قرآن در تاريخ شعر فارسي، از جمله رجوع شود به كتاب سبك خراساني در شعر فارسي از دكتر محمد جعفر محجوب، تجلي قرآن و حديث در شعر فارسي از سيد محمد راستگو، و تأثير قرآن و حديث در ادبيات فارسي از دكتر علياصغر حلبي.
[17].ر. ك: وجه دين ص33. البته ناصر خسرو حضرت نبي (ص) را داننده شرح و معاني قرآن ميداند، اما معتقد است مشكلات قرآن رافقط آل پيغمبر مي توانند بگشايند: معنـي سخن ايـزد پيغمبـر دانـد بهتـان بـود ار تو به جز اين گويي بهتـان بر مشكل اين معجزه جز آل نبي را كس را نبود قوت و نه قدرت و نه سلطان ( قصيده 232/50-51 )
[18].ر. ك:جامع الحكمتين ص 116و291و60و61و نيز بنگريد به كتاب تاج العقائد و معدن الفوائد، ص65 كه وصي و نقش او را چنين توضيح مي دهد : ان صاحب الوصيه هو الذي جوهره لا حق بجوهره و كما له مشتق من كماله، و ان معاني اقواله و رموز شريعته و اسرار ملته و حقايق دينه توجه عنده، ولا تتعداه ولا توخذ الا منه...
1. ـ ـــــــــــــــــــ ؛ ديوان ناصرخسرو، تصحيح مهدي محقق و مجتبي مينوي، دانشگاه تهران، تهران، 1370.
2. ـ ـــــــــــــــــــ ؛ وجه دين، چاپ دوم، تهران ، طهوري، 1348.
3. ـ آقانوري، علي؛ «اسماعيليه و باطنيگري»، در كتاب اسماعيليه (مجموعه مقالات)، چاپ اول، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، قم،1381.
4. ـ الوليد، علي بن محمد؛ كتاب تاج العقايد و معدن الفوايد، تحقيق عارف تامر، بيروت، 1986م.
5. ـ حلبي، علي اصغر؛ تأثير قرآن و حديث در ادبيات فارسي، اساطير، تهران، 1372.
6. ـ دوبروين،يوهانس؛ شعر صوفيانه فارسي، مجدالدين كيواني، مركز، تهران، 1378.
7. ـ راستگو، سيد محمد؛ تجلي قرآن و حديث در شعر فارسي، سمت، تهران، 1367.
8. ـ سجستاني، ابويعقوب؛ كشف المحجوب، تصحيح هنري كربين، طهوري، تهران، 1358.
9. ـ شاكر، محمد كاظم؛ روشهاي تأويل قرآن، دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1376.
10. ـ شفيعي كدكني، محمدرضا؛ صور خيال در شعر فارسي، آگاه، تهران، 1366.
11. ـ طعيمه،صابر؛ العقائد الباطنيه وحكم الاسلام فيها، المكتبه الثقافيه، بيروت، 1406 ق.
12. ـ غزالي، محمد؛ فضايح الباطنيه، تحقيق و مقدمه عبدالرحمن بدوي، دار القوميه للطباعه والنشر، قاهره، 1383ق.
13. ـ فروزانفر، بديع الزمان؛ احاديث مثنوي، اميركبير، تهران، 1361.
14. ـ محجوب، محمد جعفر؛ سبك خراساني در شعر فارسي، فردوسي و جامي، (تاريخ مقدمه) تهران، 1345.
15. ـ محقق، مهدي؛ تحليل اشعار ناصر خسرو، دانشگاه تهران، تهران، 1368.
16. ـ ناصرخسرو قبادياني؛ جامع الحكمتين، تصحيح محمد معين و هنري كربين، تهران، طهوري، 1363.
17. ـ ناصرخسرو قبادياني؛ گشايش و رهايش، تصحيح سعيد نفيسي، جامي، تهران، 1363.
18. ـ هانسبرگر، آليس.سي؛ ناصرخسرو لعل بدخشان، ترجمه فريدون بدره اي، فرزان، تهران، 1380.
19.